اتفاق بدى میوفته. شخصى از بین میرود و ایل و تبارى در غم و ماتم فرو میرن. نزدیکترین شخص فرد متوفى به مرحله جنون مى رسه. کارش به روان پزشک و قرص و درمان افسردگى میکشه. خبرهایى که از اون به گوش میرسه اصلا جالب نیستند. همش نگرانى که بالاخره نتونه از پس قبول این فقدان بر بیاد و کارى دست خودش بده. در حال سیر در این عوالم هستى که ناگهان خبر میآد که تونسته یک کار بزرگ رو به سرانجام برسونه و باعث افتخار خود و همون ایل و تبار بشه. یک نفس راحت مى کشى و خیالت آسوده مى شه.
و حال خردورزى:
با تفکر غلط، احساسات منفى رو در خودمون پرورش میدیم. دایره تفکر و احساسات ما فقط تا جایى میتونه (بر اساس نشانههایی که از محیط اطراف به ما میرسه) ما رو درست هدایت کنه و پس از اون باعث گمراهى ما خواهد شد. افکار نپخته بیش از هر چیز خود ما رو دستخوش آشفتگى و دگرگونى خواهد کرد.
و حال خردورزى:
با تفکر غلط، احساسات منفى رو در خودمون پرورش میدیم. دایره تفکر و احساسات ما فقط تا جایى میتونه (بر اساس نشانههایی که از محیط اطراف به ما میرسه) ما رو درست هدایت کنه و پس از اون باعث گمراهى ما خواهد شد. افکار نپخته بیش از هر چیز خود ما رو دستخوش آشفتگى و دگرگونى خواهد کرد.