صفحات

۱۴۰۳/۰۵/۲۵

هنرِ «به اشتراک نگذاشتن»

صبح شنبه یک روز کاملا معمولی از خواب بیدار می‌شی، دستت می‌ره سمت گوشیت و تو چند ثانیه شروع می‌کنی به اسکرول کردن تو یه عالمه به‌روزرسانی و استوری و پست و عکس و فیلم. هم‌اتاقی دوران دانشگاهت یه توله‌سَّگ گرفته [خب به جهنم!] سگ خاله‌ت دیشب به رحمت خدا رفته [خب چکار کنم!] همکارت نون خانگی درست کرده [آفرین!] پسرخاله‌ت از شریک زندگیش جدا شده [متاسفم!]. همه اینها خیلی علنی به اشتراک گذاشته شدن! و بعد از یه مدت کوتاه، تو هم وارد قافله می‌شی و از افکار و احساسات و زندگیت پست و فیلم و عکس میگذاری. در مورد حواس پرتیت پست می‌زنی، از افسردگی فصلی‌ات می‌نویسی. از حس سنگین و ناراحت‌کننده‌ای که نسبت به فلانی داری می‌نویسی و این داستان ادامه داره.

بدون اینکه بفهمی، قبل از اینکه حتی یه فنجون چایی بخوری، بیشتر از اون چیزی که پدربزرگ و مادربزرگت در گذشته تو یک ماه از زندگی خصوصیشون با دیگران به اشتراک می‌ذاشتن، اطلاعات شخصی خودت رو با آدما به اشتراک گذاشتی.

همه این‌ها خیلی انسانی و ملموسه، اما همیشه خوب نیست. این جریان دائمی اطلاعات، این به‌اشتراک‌گذاری همیشگی زندگی‌مون، انقدر عادی شده که دیگه به سختی متوجه‌ش می‌شیم و به نظر می‌رسه که این عادت بی‌ضرر باشه، اما واقعا اینطور نیست. این کار پیامدهای روانی، اجتماعی و احساسی داره که تازه دانشمندان علوم اجتماعی دارن به اونها پی می‌برن.

از اولین نقاشی‌هایی که بشر روی دیوار غارها کشید تا داستان‌های شفاهی که اجدادمون برای دیگران نقل می‌کردن، ما آدما همیشه به دنبال راهی بودیم تا تجربیاتمون رو با دیگران به اشتراک بذاریم. اما شبکه‌های اجتماعی این میل رو به سطح جدیدی رسوندن. با چند تا لمس روی صفحه نمایش، می‌تونیم افکار، احساسات و تجربیات‌مون رو با صدها یا حتی هزاران نفر به اشتراک بذاریم. چند دهه پیش چنین کاری غیرممکن به نظر می‌رسید. همونطور که می‌گن، با قدرت زیاد، مسئولیت زیاد هم میاد و واقعیت اینه که خیلی‌هامون برای این مسئولیت آماده نیستیم. خودمون رو از هم می‌پاشیم، تو مارپیچ می‌افتیم و بعد تو همون مارپیچ گیر می‌کنیم. نمی‌دونیم چطوری و کی باید متوقف بشیم.

تو دنیای قبل از دیجیتال، حریم خصوصی حالت پیش‌فرض بود. برای به اشتراک گذاشتن اطلاعات، باید حسابی زحمت می‌کشیدیم، نامه نوشتن، تماس تلفنی گرفتن یا حتی صحبت حضوری هم زحمت داشت. حالا این حریم خصوصیه که با زحمت بدست میاد. باید تصمیم بگیریم که چیزی رو به اشتراک نذاریم، در برابر وسوسه پست کردن مقاومت کنیم و افکار و تجربیات‌مون رو برای خودمون نگه داریم. این تغییر، پیامدهای بزرگی رو در پی داره. وقتی به اشتراک‌گذاری حالت پیش‌فرض می‌شه، دیگه بدون فکر این کار رو انجام می‌دیم و شبکه‌هامون رو با یه عالمه اطلاعات پر می‌کنیم. بخشی از این اطلاعات شاید بی‌ضرر باشه، ولی خیلی از اون‌ها عمیقا شخصی‌ هستن، لحظات تاریک‌ زندگیهامونن، ترس‌ها و افکار و وسواسامونن. روابط بسیاری به خاطر توییت‌هایی که بد تعبیر شدن خراب یا حتی تموم شدن. شهرت‌های بسیاری به خاطر پستهای نسنجیده خراب شدن. این‌ها داستان‌های فرضی نیستن؛ واقعیت خیلی از آدم‌هاست که به خاطر اسثفاده زیاد از شبکه های اجتماعی، خودشون رو تو دردسر انداختن.

۱۴۰۰/۰۱/۰۳

مقدمه‌ مجموعه اشعار نادر نادرپور

نادر نادرپور (زاده‌ی خرداد ۱۳۰۸ - درگذشته ۱۳۷۸) شاعر و نویسنده و مترجم ایرانی است.

کتاب مجموعه اشعار وی شامل دفتر شعرهای اوست که از سال ۱۳۲۶ تا ۱۳۷۴ سروده شده اند: چشم‌ها و دست‌ها (۱۳۳۲ – ۱۳۲۶)، دختر جام (۱۳۳۳ – ۱۳۳۱)، شعر انگور (۱۳۳۵ – ۱۳۳۴)، سرمه خورشید (۱۳۳۸ – ۱۳۳۶)، گیاه و سنگ نه، آتش (۱۳۴۴ – ۱۳۳۹)، از آسمان تا ریسمان (۱۳۴۹ – ۱۳۴۵)، شام بازپسین (۱۳۵۵ – ۱۳۵۰)، صبح دروغین (۱۳۶۰ – ۱۳۵۶)، خون و خاکستر (۱۳۶۷ – ۱۳۶۰)، زمین و زمان (۱۳۷۴ – ۱۳۶۶).

این کتاب با مقدمه‌ی مفصلی به قلم خود شاعر، در مورد شعر نو آغاز می‌گردد. در این مقدمه نادرپور به تفصیل در مورد شعر نو صحبت می‌کند و مدعی است که شعر نو شعر امروز است. «ما می‌گوییم که شعری جز شعر نو در این دوران نیست و آنچه را که تقلید مبتذل از استادان قدیم است "شعر" نباید نامید».

در بخشی از این مقدمه به مقایسه اقتضای زمانی شعر حافظ و مقایسه آن با شعر سعدی و دوره ی زمانی آن می‌پردازد:

«سخن شاعر هر نسل، نه تنها از سخن شاعر نسل پیشین نو تر است بلکه اغلب برای معاصرانش نیز تازگی دارد. کافی است که برای توضیح این مطلب، شعر، حافظ را با شعر سعدی بسنجیم.

۱۳۹۹/۰۱/۲۷

آیا صنعت انتشار مقالات علمی به ضرر علم است؟

کلودیو اسپسی (Claudio Aspesi)، تحلیلگر ارشد سرمایه‌گذاری در مؤسسه برنشتاین در لندن، در سال ۲۰۱۱ شرط بست که بنگاه برتر در یکی از سودده‌ترین صنایع در آستانه ورشکستگی است: رید-الزویر (Reed-Elsevier)، غول چندملیتی بازار نشر، با درآمده سالانه‌ای بالغ بر ۶ میلیارد پوند، نورچشمی سرمایه‌گذاران بود؛ یکی از معدود ناشرانی که در گذار به اینترنت موفق بود و آخرین گزارش شرکت هم رشد سال آینده را پیش‌بینی می‌کرد. ولی اسپسی به‌ دلیلی معتقد بود آن پیش‌بینی (همراه با پیش‌بینی‌های اکثر تحلیلگران مالی مهم دیگر) خطاست.

هسته فعالیت الزویر ژورنال‌های علمی است: نشریات هفتگی یا ماهانه که دانشمندان نتایجشان را در آن‌ها به اشتراک می‌گذارند. نشر علمی، علی‌رغم مخاطبان محدود، کسب‌وکاری است بسیار بزرگ. این صنعت که درآمد جهانی سالانه‌اش بالغ بر ۱۹ میلیارد پوند است، در مقایسه، بین صنعت موسیقی و فیلم قرار می‌گیرد، اما بسیار سودده‌تر است. در سال ۲۰۱۰، بازوی نشر علمی الزویر گزارش داد که، از فقط ۲ میلیارد پوند درآمد، ۷۲۴ میلیون پوند سود داشته است. این یعنی ۳۶ درصد حاشیه سود، یعنی بیشتر از ارقام گزارش‌شده اپل، گوگل یا آمازون در آن سال.

ولی الگوی کسب‌ وکار الزویر حقیقتا گیج‌کننده به نظر می‌آید. یک ناشر سنتی (مثلا یک مجله) برای پول‌درآوردن ابتدا باید هزینه‌های انبوهی را بپذیرد: به نویسندگان برای مقاله‌هایشان پول دهد، دبیرانی برای سفارش، شکل‌دهی و بررسی مقالات استخدام کند، و برای توزیع محصول نهایی میان مشترکان و خرده‌فروشان پول می‌دهد. همه این‌ها پرهزینه‌اند و مجلات موفق نوعا سودی حدود ۱۲ تا ۱۵ درصد دارند.