صفحات

۱۳۹۵/۱۲/۰۹

منِ ایرانی

روزگاری است تیره و تار که در آن خواری و پستی و فرومایگی عادی و بدیهی شده و سرافرازی و خوداندیشی و خودباوری را با ناباوری و انکار می‌نگرند. طی سال‌های گذشته با جریانی خزنده و گسترش یابنده در فضاهای مجازی روبرو بوده‌ایم که می‌توان آن را دنباله‌ای از روحیه‌ی خود-خوار-انگارانه و خودباخته‌ی قشری از روشنفکران ایرانیِ دهه‌های گذشته دانست. روحیه‌ای که عناصر اصلی‌اش را می‌توان در سه عنوان خلاصه کرد.

نخست: نکوهش هرآنچه که ایرانی‌ است و عیب‌تراشی برای عناصر هویت ایرانی، در حدی که به جعل تاریخ و تحریف واقعیت‌ها پهلو می‌زند. این نکوهش می‌تواند هر رفتاری را در خود بگنجاند؛ از طعنه به رفتارهای عادی مردمان گرفته تا ریشخند چهره‌هایی نامدار و اثرگذار. این عیب‌جویی بی آن که به داده‌های تاریخی و مستندات علمی و عقلانی توجهی کند، تنها در پی خرده‌گیری و خوارداشت «ایرانی بودن» است؛ خواه نمود این هویت آداب و رسوم و سنن مردم باشد و خواه چهره‌ی درخشان بهتران و مهترانِ تمدن‌مان.

دوم: ستایش ساده‌لوحانه از مدرنیته، که آشکارا در غیاب آشنایی با مبانی تمدن مدرن درآمیخته است. اغلب ذکر شگفتی‌هایی تحسین‌برانگیز از سجایای «خارجی‌ها» هم چاشنی این حرفهاست، که باز با نادانی و سطحی‌نگری چاره‌ناپذیری درباره‌ی فرهنگ‌های دیگر گره خورده است. یعنی دوقطبی‌ای در کار است که یک سویش «ما ایرانی‌های بد» و طرف دیگرش «آن خارجی‌های خوب» قرار دارند. همین قدر ساده‌لوحانه و همین‌قدر ساده‌انگارانه!

سوم: نوعی خودبرتربینی بی‌پایه و احساس جدایی از «ایرانی‌ها»،‌ و خود را از خمیره‌ی دیگری پنداشتن. از آنجا که گوینده‌ی این حرف‌ها خود ایرانی است و اغلب کلکسیونی از عیب‌های واقعی (و نه جعل‌های تبلیغاتی) را هم حمل می‌کند، این توهم از سویی متناقض می‌نماید و از سوی دیگر مضحک. قاعده‌ هم این است که هرچه فاصله‌ی ذهنی این انیرانی‌ها از ایرانی‌ها بیشتر باشد، عیب و نقص‌های خودشان هم بیشتر است. یعنی در وضعیت خالص و غایی‌اش با فروپایه‌ترین اعضای تمدن ایرانی سر و کار داریم که بیمار و ناتوان و نادان و انباشته از عقده‌های گوناگون هستند، و می‌کوشند با خوارداشت اوج‌های فراوان این تمدن و مستقل پنداشتن خویش از بدنه‌ی آن، هویتی -هرچند بی‌رمق و مضحک- برای خویش دست و پا کنند.

این سه شاخص در گفتمان طیفی از روشنفکران در دهه‌ی ۱۳۴۰ تثبیت شد و با دست زمانه بر سرزمین‌مان غلبه یافت و طی دهه‌های گذشته در پیوندی عریان و رسوا با جریان‌های ایران‌ستیز و نواستعماری به گفتمان غالب طبقه‌ی متوسط فرهنگی تبدیل شده است. گفتمانِ بر آمده از این جریان امتداد ایران‌ستیزیِ نیروهای خارجی و تجزیه‌طلبیِ دست‌نشاندگان داخلی‌اش است و از آنجا که هویت دیرینه و استوار ایرانیان را مهمترین مانع در این راستا می‌بیند، نکوهش ایران و ایرانی را تبلیغ می‌کند و در کنارش هرآنچه که غیرایرانی است را می‌ستاید و می‌پرستد. ایرانی به خاطر وفاداری به سننی مانند نوروز و چهارشنبه‌ سوری و مهرگان و عاشورا در بافت این گفتمان جلوه‌ای واپسگرا و قدیمی و مندرس و اُمُل پیدا می‌کند، بر خلاف اروپایی‌هایی که به خاطر دلدادگی‌شان به مراسمی کاملا دینی مانند کریسمس که هم نوپاتر است و هم از نظر تاریخی بی‌بنیادتر، «شیک و مجلسی و باکلاس» دانسته می‌شوند. از سویی ایرانیان به خاطر ستودن چهره‌های درخشان و جهانی‌ای مانند کوروش و ابن‌سینا و فردوسی نژادپرست و متعصب پنداشته می‌شوند، و از سوی دیگر تحسین اغراق‌آمیز آمریکاییان از رئیس‌جمهورهای دویست سال پیش‌شان یا هویت‌تراشی نوعثمانی‌ها و پان‌عرب‌ها درباره‌ی شخصیت‌هایی تخیلی و ناموجود بسیار طبیعی می‌نماید. ایران زمینی که پنج هزار سال، دیگِ جوش اقوام و نژادها و زبان‌ها و ادیان گوناگون بوده و نقطه‌ی مرجع رواداری در تمدن‌های انسانی است با برچسب‌هایی مانند نژادپرست و فاشیست و شوونیست و مشابه اینها فروپوشانده می‌شود، تا بزرگترین امپراتوری سرکوبگر قرن بیستم و شعارهای فریبکارانه‌ی سوسیالیستی‌اش جلوه‌ای بیابد، یا دموکراسی بزرگترین امپراتوری امروزین که تقریبا تمام تاریخ‌ کوتاهش را به برده‌گیری و برده‌داری نژادپرستانه گذرانده، قدری ریشه‌دارتر و زیباتر جلوه کند.

داده‌هایی در دست است که نشان می‌دهد فضای مجازی کشورمان طی دهه‌های گذشته میدانی برای سرمایه‌گذاری کشورهایی دیگر بوده است. کشورهایی هر چند نوظهور با کمتر از یک قرن تاریخ که بقا و دوام‌شان را در ضعف و ناتوانی و تجزیه‌ی ایران زمین جستجو می‌کنند و این جدای از زیرکی رسانه‌های غول‌پیکر خارجی و ندانم‌کاری رسانه‌های داخلی است که سازی همساز با همان‌ها را کوک می‌کنند. تردیدی نیست که سربازان پیاده‌ی این جریان ناآگاهانه به آن پیوسته‌اند و گفتمانِ مورد نظرمان را از سر نادانی و غفلت همچون امری طبیعی و عادی یا چه بسا مُد روز تکثیر می‌کنند. با این همه بیم آن می‌رود که هدف نهایی این گفتمان - که هویت‌زدایی از ایرانیان است - در دراز مدت برآورده شود و ترسیم تصویری پلید و زشت از مفهوم «ایرانی» کم کم بر آن بخشِ ناتوان و سست‌عنصر از از ایرانی‌ها اثری بر جای گذارد. تاثیری که ناگزیریم نادیده انگاشتن‌اش را بلاهت، و مشارکت در آن را خیانت بنامیم. در این شرایط همه‌ی ما که هویت ایرانی داریم و از سطحی پایه از هوشبهره (آی کیو) و دانایی برخورداریم،  وظیفه داریم در دفع این بلای گفتمانی بکوشیم. 

نخست: در گفتمان عادی و روزانه‌ی خود از توهین به هرآنچه با هویت ایرانی پیوند خورده خودداری کنید. بدیهی است که اگر بپذیریم توهین به اقلیت‌های قومی و دینی کاری غیراخلاقی و ناشایست است، پیشاپیش پذیرفته‌ایم که توهین به اکثریت‌ مردمی که ملیتی را برمی‌سازند باید بسی غیراخلاقی‌تر و ناشایست‌تر باشد. مراقب باشیم در گفتارمان کلیدواژه‌هایی مانند «ایرانی‌ها»، «پارسی‌ها»، «ایران زمین»،‌ «آریایی» و هر مفهوم دیگری که با هویت ملی ایرانی پیوند خورده را لغو و بیهوده به کار نگیریم و به ویژه بنگریم که طنینی منفی و نادلخواه به این رمزگان منسوب نکنیم و غرض و مرض دیگران را در گفتار خویش مهمان نسازیم. به ویژه باید از چسباندن صفت‌هایی منفی به «ایرانی‌ها» و استفاده از تعبیر نادرست و پرمغلطه‌ی «ایرونی‌بازی» پرهیز کرد. ترفند تبلیغاتی ایران‌ستیزان در این مورد آن است که کردار و رفتار ناشایست یک یا چند تنِ معدود را به کل اعضای ملت تعمیم می‌دهند. باید مراقبت بود که چنین تعمیم غرض‌ورزانه و نادرست که به لحاظ آماری غیرعقلانی هم می‌باشد، در گفتارمان راه نیابد و به ویژه وابستگان به تمدنی دیرینه و کهنسال مانند ایران را با این شیوه‌های گزینشی خوار نداریم و هرجا چنین تعمیم نا‌به‌جایی دیدیم در فاش و رسوا ساختن‌اش پیشقدم باشیم.

دوم: از نقل و تکرار گفتارهایی جعلی که چهره‌ای زشت و نازیبا از تاریخ و جغرافیای ایران ترسیم می‌کند بپرهیزیم. می‌توان با قطعیتی بالا ادعا کرد که تقریبا همه‌ی آنچه در قالب نکات تاریخی منفی درباره‌ی ایرانیان صورتبندی شده و همچون سیلی سازمان یافته فضای مجازی را در خود غرقه کرده، از نظر علمی و با استناد به مدارک تاریخی نادرست و دروغ است. بیایید از بازپخش این دروغ‌ها خودداری کنیم و در صورتی که برخی‌شان به نظرمان مهم و پرسش‌برانگیز می‌نمایند از متخصصان و دانشمندان حوزه‌های تاریخ و جامعه‌شناسی درباره‌شان پرس و جو کنیم. بیایید قدری تاریخ بخوانیم و هرجا چرندهایی ایران‌ستیزانه دیدیم نادرستی‌اش را با ارجاع به اسنادی معتبر فاش سازیم. بیایید از بیان مهری که نسبت به پدران و مادران‌مان و گذشتگان‌مان در دل داریم نهراسیم و بدون شرمساری از سربلندی نیاکانمان سربلند باشیم. بیایید از ایفای این نقشِ شرم‌آورِ «ناظر بی‌طرف» و «تماشاچی بی‌رگ» دست برداریم، که وقتی هدف تخریب هویت‌مان و توهین به پیشینه‌مان است، این طرز رفتار در دامنه‌ی بی‌غیرتی و بی‌عقلی نوسان می‌کند. بیایید احترام پیشینیانِ بزرگ و نامدار و ستودنی خویش را نگاه داریم و سرافرازانه بکوشیم تا با ایشان همسان باشیم، شاید که همچون آنان بزرگ شویم و آیندگان احترام‌مان را نگاه دارند.

سوم: مردم ایران زمین طی نیم قرن گذشته زنجیره‌ای از جنگها، انقلابها، مداخله‌های خارجی، بحران‌های زیست‌محیطی، فروپاشی‌های اجتماعی و فاجعه‌های طبیعی و مصنوعی را از سر گذرانده‌اند و با این همه هنوز مردمانی متمدن و نیکوکار و ارجمند باقی مانده‌اند. نمودهای رفتار متمدنانه و درست و اخلاقی هم‌وطنان‌مان را فراوان می‌توان در گوشه و کنار بازجست. لازم است که این نمودها در قالب عکس، فیلم کوتاه و گزارش‌های کتبی کوتاه یا بلند ثبت شود و تکثیر گردد. نیاز داریم تا زیبایی‌های آنچه که هستیم را بنگریم و بنگاریم و به نمایش بگذاریم. شاید که زشتی‌های مهندسی شده و ناراستِ پرتاب شده به سویمان را باطل سازد. ضرورت دارد که حین انجام این کار از هر نوع اغراق، زیاده‌روی، و تعصب بپرهیزیم و به حقیقتِ عریان و خام وفادار باشیم. این حقیقت مستند و قاطع به قدری تناور و زورمند است که ما را از هر افزوده‌ی دیگری بی‌نیاز می‌سازد.

چهارم: تاریخ و ادبیات و فرهنگ ایران‌زمین انباشته از معناهای بلند و رخدادهای ارجمند و کردارهای تحسین‌برانگیز و چهره‌های درخشان است. لازم است که در این زمینه‌ها بیشتر بدانیم و سرمشقه‌ا و الگوهای کامیاب و جذاب را در این میان برگزینیم و ضمنِ آن که خود از آموزه‌های آن برخوردار می‌شویم، این داده‌ها را با دیگران نیز سهیم شویم. ضرورت دارد که با نقل بیت‌های زیبای پارسی شیوه‌ی درست سخن گفتن و زیبایی زبان پارسی را نمایش دهیم و نشان دهیم که پارسیِ روان و درست و بی‌پیرایه سخن گفتن زیباست، نه با لهجه‌ای غریب و زبانی انباشته از کلمات بیگانه حرف بافتن. لازم است که گوشه و کنار تاریخ خویش را بکاویم و چهره‌های اثرگذار و کردارهای بزرگ نیاکان‌مان را از دخمه‌ها بیرون بکشیم و با زبانی پاکیزه و زیبا، سرافرازانه در برابر چشمان دروغ‌زنان برافراشته‌شان کنیم. تا بیاموزند، و تا بیاموزیم.

گوشزد: بدیهی است که تاریخ ایران زمین نیز مانند تاریخ هر جای دیگرِ دنیا فراز و نشیب‌هایی داشته و نکات تیره و روشنی در آن می‌توان یافت، و آشکار است که ایرانی‌ها هم مثل اعضای همه‌ی تمدن‌های دیگرِ دنیا آمیخته‌ای از ویژگی‌هایی نیک و بد دارند که باید به درستی هر دو سویه‌اش نگریست و «به ویژه‌» سویه‌های ناپسند و ضعیفش را شناسایی نمود و نقد کرد و ریشه‌کن ساخت. با این همه هرکس به قدر کافی با تاریخ ایران آشنا باشد می‌داند که بخش‌های روشن این فرهنگ از لکه‌های تاریک‌اش بسی بیشتر و درخشان‌تر است. با این توصیف، بر دانشمندان و متخصصان است که بخش‌های تیره و منفی را بازشناسی کنند و نقد نمایند و در بازبینی و اصلاحش بکوشند و خود در صف مقدم این نقد و بازبینی سختگیرانه بایستند. با این همه کارِ تخصصیِ نقد تاریخی با رفتار عمومی عیبجویی عوامانه که بوی دست‌نشاندگی غیر و دسیسه‌ای سیاسی نیز از آن برخیزد، تفاوت دارد. در میان نقدهایی که امروزه بی‌شک به کردار و رفتار ایرانیان وارد است، یکی همین خودخوارپنداری و عقده‌ی کهتری و فروپایگی است و فراخوان کنونی تنها بر آن متمرکز است و درمان آن را می‌جوید و در این راستا می‌کوشد؛ به همان ترتیب که به نقاط ضعف و کاستی‌های دیگر نیز یکایک خواهد پرداخت.