هفت کپه آتش و پریدن از روی آن با زمزمه «زردی من از تو، سرخی تو از من» را میتوان ماندگارترین آیین چهارشنبه سوری، آخرین سه شنبه شب سال دانست که همچنان در کوچهپسکوچههای «ایران بزرگ» انجام میشود. مراسمی برای استقبال بهار و زنده شدن طبیعت که نمیتوان برای آن، رسوم و تاریخچهای مکتوب یافت.
در اندیشه ایرانیان باستان، شب چهارشنبه آخر هر سال آخرین پایگاه گذر از بدیها و تاریکیهای گذشته و فرصتی مناسب برای آغاز یک دوره جدید است؛ اتفاقی که تلاش شده به صورت نمادین و با روشن کردن آتش و دود برخاسته از آن به نمایش گذاشته شود.
بنا بر برخی روایات تاریخی، قداست و اهمیت آتش در میان ایرانیان باستان، دلیل اصلی شکلگیری این سنت بوده و دلیل انتخاب روز چهارشنبه برای آن نیز وجود چهار فصل در طول سال است؛ انتخابی که البته بر اساس برخی روایتها پس از ورود اعراب به ایران برای این مراسم انتخاب شد. چرا که روزهای هفته در پیش از اسلام نه بر اساس هفت روز بلکه بر اساس سی روز تقسیم میشد و هر روز برای خود نام جداگانهای داشت.
به باور خداداد رضاخانی، تاریخدان مقیم آمریکا، ایده هفتهگذاری از ابتکارات «بابلیهای باستان» بوده است، در نتیجه در دنیای قبل از اسلام «هفته» شناخته شده بود: «در آن زمان هم برای آبیاری مزارع و گذر فصلها و ارتباط آن به کشت و زار به هفته نیاز داشتند. اسامی روزهای هفته هم اگرچه جدید به نظر میآید ولی یونانیها هم مثل ما روزهای هفته را با تلفیق عدد و کلمه میخوانند. اما برای اینکه در چه روزی این مراسم برگزار میشده، هیچ سندی در دست نیست».
نخستین نشانی ثبت شده از چهارشنبه سوری اما در تاریخ بخارا، تالیف محمد بن جعفر نرشخی (۲۸۶ - ۳۴۸) آمده است که طبق آن، در زمان سامانیان به این مراسم «جشن سوری» میگفتند که حتی منجر به آتشسوزی در قصر منصور بن نوح شده بود.
... و چون امیر منصور بن نوح به مُلک بنشست، اندر ماه شوال سال سیصد و پنجاه، به جوی مولیان، فرمود تا آن سرای را دیگر بار عمارت کردند و هرچه هلاک و ضایع شده بود بهتر از آن به حاصل کردند. آن گاه امیر به سرای بنشست و هنوز سال تمام نشده بود که چون "شب سوری" چنان که "عادت قدیم" است، آتشی عظیم افروختند. پاره ای از آن بجست و سقف سرای در گرفت و دیگر باره جمله سرای بسوخت.
فردوسی هم در شعرهایش به این عادت قدیم اشارههایی داشته است (از پادشاهی یزدگرد):
ستاره شمر گفت بهرام را
|
که در چهارشنبه مزن کام را
| |
اگر زین بپیـچی گزند آیدت
|
همه کار ناسودمند آیدت
| |
یکی باغ بد در میان سپاه
|
از این روی و آن روی بد رزمگاه
| |
بشد چارشنبه هم از بامداد
|
بدان باغ که امروز باشیم شاد
| |
ببردند پر مایه گستردنی
|
می و رود و رامشـــــــــگر و خوردنی
| |
ز جیـحون همی آتش افروختند
|
زمین و هوا را همی سوختند
|
مراسم چهارشنبه سوری آخر سال در میان ایرانیان در دو سطح جداگانه برگزار و پاس داشته می شد؛ نخست سطح ملی بود که گاهی از مرزهای هویتی آریایی نیز فراتر می رفت و سطح دوم نیز بخش خصوصی آن بود که در میان اقوام و خرده فرهنگهای مختلف به صورت متفاوت وجود داشت.
آن بخش مردمی و فراگیر که به صورت روشن کردن آتش و گرد آن آمدن انجام میشد در سراسر پهنه جغرافیایی ایران، قفقاز و میان ایرانیان مقیم مصر، هند، ترکیه و ... رواج داشته و دارد؛ اما بخش اختصاصی آن به اقوام خاصی منحصر است و از هر گروه اجتماعی به گروه اجتماعی دیگر متفاوت است. برای مثال در تهران قدیم و در میدان ارگ آن توپ کهنسالی بود که صد سال بر فراز صفهای قرار داشت و شبهای چهارشنبه آخر سال افرادی که آرزو و یا خواستهای داشتند بر فراز آن میرفتند و از زیر آن میگذشتند تا نیازشان برآورده شود. در منطقه آذربایجان ایران همه خریدهای شب چهارشنبه سوری را از چهارشنبه بازار تهیه میکردند و بازارها را در این شب به شکل ویژه تزئین و نورافشانی میکردند.
در منطقه کردستان در این شب بازیهایی مثل هله شکنی و یا شکستن تخم مرغ وجود داشت که آن دو طرف بازی تخم مرغهای پخته خود را به هم می زدند و تخم مرغ هرکس که نمیشکست، برنده بازی بود. در مناطق غربی و شمال غربی ایران، سنتی به نام شالاندازی وجود داشت که البته هنوز هم با کمی تغییر رواج دارد؛ به این شکل که بسیاری از افراد، شالی را به دست میگیرند و به خانه بزرگترها می روند. در این سنت بسیاری از صاحب خانهها به سر شال، پول، شیرینی، میوه و آجیل میبندند و شال انداز به محض اینکه متوجه شد به شال او چیزی بستهاند به سرعت درب را باز کرده و شال خود را گرفته و به سرعت از منزل خارج میشود.
فالگیری، بخت گشایی، آجیل چهارشنبه سوری، آش چهارشنبه سوری، قاشق زنی، جشن مردگیران از دیگر سنتهای زیبایی است که در مناطق مختلفی رواج داشت. فالگوش ایستادن، قاشقزنی و کوزه شکستن دیگر آیینهایی هستند که خصوصا در دهههای گذشته بیش از امروز به انجام میرسید. مردم نیت میکردند و پشت دیوارها فالگوش میایستادند تا از پچپچهایی که میشنیدند نیت خود را تعبیر کنند. در همان شب، کوزهها پر از آب میشد و از پشت بام به پایین میفتاد تا نحسی و بدی سال گذشته از میان برود. در قاشقزنی هم جوانان صورتهای خود را میپوشاندند، به در خانهها میرفتند و صاحبخانه را با صدای کوبیدن قاشقها به ظرف خبر میکردند تا به آنها شیرینی و آجیلهای مشکلگشا بدهند. طبق باورهای کهن ارواح پیش از سال جدید به میان بازماندگان میآمدند، روی خود را میپوشاندند و به رسم یادگاری به عزیزان خود هدیهای میدادند. رسمی که مشابه آن را در شب هالووین میبینیم.
رضاخانی معتقد است که رسوم چهارشنبه سوری، «تک و بیبدیل» نیست، هر کدام از آنها را میتوان در فرهنگهای دیگر هم یافت. مثل همین قاشقزنی در هالووین، بان فایر در انگلیس یا از روی آتش پریدن در بخشهایی از ترکیه. در تقویم ارامنه هم روز چهاردهم فوریه، چهل روزه شدن مسیح به عنوان «عید ترندز» نامگذاری شده که محور آن آتش است. غروب روز سیزدهم در حیاط کلیساها و خانهها آتشی روشن میشود و روز بعد با اجرای مراسم عبادی، این جشن به پایان میرسد. ارمنیها از نظر قومی و زبانی به اقوام هند و اروپایی تعلق دارند و از نظر جغرافیایی، ارمنستان در منطقهای واقع شده که گمان میرود منشا کوچ اصلی اقوام آریایی باشد. موعد چهارشنبه سوری، شش هفته پس از این جشن است.
اما از یک جهت میتوان چهارشنبه سوری را برای نگهداشتن تقویم به زرتشت ربط داد. تقویم زرتشتی ۱۲ ماه ۳۰ روزه دارد یعنی یک سال ۳۶۰ روزه. در نتیجه ۵ روز پایانی سال گمشدهاند. به گفته رضاخانی متدیانان آیین زرتشت این ۵ روز را به مناجات و رفتن به عبادتگاه میپرداختند و خود را برای سال نو و نوروز آماده میکردند و برای همین «شاید تعیین چهارشنبه سوری در یکی از آخرین جشنهای پیش از نوروز به این ۵ روز گمشده مرتبط باشد».
آنچنان که آمد، در فرایند آغاز این سنت تاریخی و نیز در نوع برگزاری آن در تاریخ و میان خرده فرهنگهای مختلف تفاوت وجود داشت و با اینکه برپا کردن آتش محور آن بود، این همه سنت چهارشنبه سوری نبود و دلیل برافروختن آن نیز یک هدف نمادین ارزشمند بود.
این سنت زیبا و فراگیر ایرانی در سالهای گذشته به شدت به تحریف کشیده شده است. این سالها دیگر کمتر کسی از چیستی اصیل این مراسم اطلاع دارد و نه تنها برافروختن آتش آن هم با آن نمادهای قدیمی ملاک نیست، بلکه اعمال خطرناک و خسارت بار وحشتناکی جای آن را گرفته است؛ رفتاری که هر ساله دهها ایرانی را به کام مرگ میکشاند و صدها تن دیگر را نیز با خسارات جانی دایمی رو به رو میکند. امروز دیگر بسیاری از سر «زردی من از تو، سرخی تو از من» هم بیخبرند. همانطور که ثمین باغچهبان پیش از مرگش، یک روز پیش از نوروز ۱۳۸۷، در یادداشتی نوشته بود: «… چهارشنبه سوری از یاد بچههای ما رفت...».
شاید اکنون نیاز باشد فلسفه قدیمی این سنت زیبا بازخوانی شود و به مردم جامعه به ویژه جوانانی که این سنت را تا مرزهای خطرناک نابودی خود تقلیل دادهاند، گوشزد کرد که کارکردهای مثبت و زیبای چهارشنبه سوری در میان ایرانیان و پاسداشت رفتار گذشتگان با عملکرد آنان در شرف حذف کامل قرار گرفته است.
گردآوری شده از منابع دیگر
گردآوری شده از منابع دیگر