صبح شنبه یک روز کاملا معمولی از خواب بیدار میشی، دستت میره سمت گوشیت و تو چند ثانیه شروع میکنی به اسکرول کردن تو یه عالمه بهروزرسانی و استوری و پست و عکس و فیلم. هماتاقی دوران دانشگاهت یه تولهسَّگ گرفته [خب به جهنم!] سگ خالهت دیشب به رحمت خدا رفته [خب چکار کنم!] همکارت نون خانگی درست کرده [آفرین!] پسرخالهت از شریک زندگیش جدا شده [متاسفم!]. همه اینها خیلی علنی به اشتراک گذاشته شدن! و بعد از یه مدت کوتاه، تو هم وارد قافله میشی و از افکار و احساسات و زندگیت پست و فیلم و عکس میگذاری. در مورد حواس پرتیت پست میزنی، از افسردگی فصلیات مینویسی. از حس سنگین و ناراحتکنندهای که نسبت به فلانی داری مینویسی و این داستان ادامه داره.
بدون اینکه بفهمی، قبل از اینکه حتی یه فنجون چایی بخوری، بیشتر از اون چیزی که پدربزرگ و مادربزرگت در گذشته تو یک ماه از زندگی خصوصیشون با دیگران به اشتراک میذاشتن، اطلاعات شخصی خودت رو با آدما به اشتراک گذاشتی.
همه اینها خیلی انسانی و ملموسه، اما همیشه خوب نیست. این جریان دائمی اطلاعات، این بهاشتراکگذاری همیشگی زندگیمون، انقدر عادی شده که دیگه به سختی متوجهش میشیم و به نظر میرسه که این عادت بیضرر باشه، اما واقعا اینطور نیست. این کار پیامدهای روانی، اجتماعی و احساسی داره که تازه دانشمندان علوم اجتماعی دارن به اونها پی میبرن.
از اولین نقاشیهایی که بشر روی دیوار غارها کشید تا داستانهای شفاهی که اجدادمون برای دیگران نقل میکردن، ما آدما همیشه به دنبال راهی بودیم تا تجربیاتمون رو با دیگران به اشتراک بذاریم. اما شبکههای اجتماعی این میل رو به سطح جدیدی رسوندن. با چند تا لمس روی صفحه نمایش، میتونیم افکار، احساسات و تجربیاتمون رو با صدها یا حتی هزاران نفر به اشتراک بذاریم. چند دهه پیش چنین کاری غیرممکن به نظر میرسید. همونطور که میگن، با قدرت زیاد، مسئولیت زیاد هم میاد و واقعیت اینه که خیلیهامون برای این مسئولیت آماده نیستیم. خودمون رو از هم میپاشیم، تو مارپیچ میافتیم و بعد تو همون مارپیچ گیر میکنیم. نمیدونیم چطوری و کی باید متوقف بشیم.
تو دنیای قبل از دیجیتال، حریم خصوصی حالت پیشفرض بود. برای به اشتراک گذاشتن اطلاعات، باید حسابی زحمت میکشیدیم، نامه نوشتن، تماس تلفنی گرفتن یا حتی صحبت حضوری هم زحمت داشت. حالا این حریم خصوصیه که با زحمت بدست میاد. باید تصمیم بگیریم که چیزی رو به اشتراک نذاریم، در برابر وسوسه پست کردن مقاومت کنیم و افکار و تجربیاتمون رو برای خودمون نگه داریم. این تغییر، پیامدهای بزرگی رو در پی داره. وقتی به اشتراکگذاری حالت پیشفرض میشه، دیگه بدون فکر این کار رو انجام میدیم و شبکههامون رو با یه عالمه اطلاعات پر میکنیم. بخشی از این اطلاعات شاید بیضرر باشه، ولی خیلی از اونها عمیقا شخصی هستن، لحظات تاریک زندگیهامونن، ترسها و افکار و وسواسامونن. روابط بسیاری به خاطر توییتهایی که بد تعبیر شدن خراب یا حتی تموم شدن. شهرتهای بسیاری به خاطر پستهای نسنجیده خراب شدن. اینها داستانهای فرضی نیستن؛ واقعیت خیلی از آدمهاست که به خاطر اسثفاده زیاد از شبکه های اجتماعی، خودشون رو تو دردسر انداختن.
خطرها فقط از بیرون نیستن. وقتی همیشه برای یه مخاطب پست میکنیم و تجربیاتمون رو برای مصرف عمومی تنظیم میکنیم، کمکم از خودمون دور میشیم. به آخرین باری که یه تجربه معنادار داشتی فکر کن. حتی اگه فقط یه لحظه باشه که بخوای به یاد بیاری. مثلا آخرین جایی که رفتی. سریع گوشیت رو برداشتی تا عکس های اونجا رو با بقیه به اشتراک بذاریش؟ تو همون لحظه که داشتی اشتراکگذاری میکردی، واقعا اون مکان رو خودت تجربه کردی؟ یا از قبل داشتی فکر میکردی که چطوری اون رو برای دنبالکنندههات تنظیم کنی؟ این تنظیم دائمی زندگیمون برای بقیه، یه حلقه خطرناک درست میکنه. ما دیگه تجربیات رو به خاطر ارزش ذاتیشون ارزیابی نمیکنیم؛ فقط به خاطر قابلیت به اشتراکگذاریشون ارزش دارن. زندگیمون رو بر اساس این که برای دیگران چطور به نظر میرسه قضاوت میکنیم، نه بر اساس حسی که به خودمون میده.
قدیما، خیلی ها دفترچه خاطرات و یادداشت های روزانه داشتن. اما تو این دوران شبکه های اجتماعی، یه دفترچه ساده و نوشتن تو دفترچه یه عمل به شدت کسل آور به حساب میاد، در حالی که این کار یه انتخاب آگاهانه هست برای اینکه افکار و تجربیاتمون رو برای خودمون نگه داریم. من دفترچهام رو مثل یه فید خصوصی شبکه اجتماعی میبینم که فقط خودم دنبالش میکنم. مثل یه پلتفرم اجتماعیه، جاییه که میتونم افکار و احساسات و تجربیاتم رو بنویسم. اما برخلاف شبکههای اجتماعی، هیچ فشاری برای نمایش دادنشون وجود نداره، نیازی به تنظیم زندگیم برای دیگران نیست و هیچ خطری برای به اشتراکگذاری بیش از حد نیست. من توی دفترچهم بیشتر نوشتههام نهایتا یه پاراگرافه. گاهی حتی به صورت توییت مینویسمشون. تو این قالب، میتونم کاملا صادق باشم. میتونم عمیقترین ترسها و بزرگترین رویاهایم رو بدون نگرانی از قضاوت یا سوءتعبیر بنویسم. میتونم درباره کارم غر بزنم؛ بدون ترس از پیامدها. میتونم بیخیال، جدی، عصبانی یا شاد باشم و هیچکس جز خودم نمیفهمه. این آزادی که خودت باشی خیلی رهاییبخشه. میتونم تجربیاتم رو بهتر پردازش کنم، افکار و احساساتم رو بدون تحریف توسط نظر دیگران درک کنم. این یه فضای امن برای تأمل، رشد و یادگیری از اشتباهاته، بدون اینکه زیر ذره بین دیگران باشم.
نوشتن خاطرات بهم کمک میکنه که از چرخه دوپامینمحور شبکههای اجتماعی خارج بشم.
وقتی تو شبکههای اجتماعی پست میذارم، فورا یه حس اعتبار میگیرم، از طریق لایکها، کامنتها و اشتراکگذاریها. این ولع برای دوپامین و توجهه که باعث میشه برگردم و دائما دنبال بهروزرسانیها بگردم. اما نوشتن دفترچه یه نوع حس رضایت متفاوت بهم میده. هیچ بازخورد فوری و هیچ اعتبار خارجی وجود نداره. پاداش از خود عمل نوشتن میاد، از وضوح و بینشی که از طریق تأمل به دست میآریم. این یه شکل کندتر و ظریفتر از لذت هست و این خودش خیلی مهمه.
تغییر از اشتراکگذاری دائم به نوشتن دفترچه خصوصی آسون نیست. ما عادت کردیم به لذت فوری شبکههای اجتماعی، به بازخورد و تعامل دائمی. نوشتن دفترچه در مقایسه، ممکنه حس تنهایی بده، مثل فریاد زدن تو خلأ میمونه. اما این تنهایی دقیقا خود اصل ماجراست. توی این دنیای نیاز به تماس دائمی با دیگران، توی این سروصدا و حرفای بیپایان، به یه فضای سکوت و تنهایی نیاز داریم. نیاز داریم به فکرامون گوش بدیم، به صدای درونیمون بدون حواسپرتی لایکها و کامنتها گوش بدیم. من نمیگم شبکههای اجتماعی رو کلا رها کنیم. اگه نبودن، احتمالا من هم شغل الانم رو نداشتم. برای خیلی از افراد، شبکه های اجتماعی میتونن یه نوع ابزار حمایتی باشن و راهی برای کمتر احساس تنهایی کردن و راهی برای اینکه احساس شنیده شدن داشته باشن. این چیزها خوبن. اما نمیتونن تمام چیزی باشن که از خودمون به اشتراک میذاریم. باید یه بخشی از خودمون رو برای خودمون نگه داریم. باید همونقدر سراغش بریم که سراغ شبکه های اجتماعی میریم. به جای اینکه همیشه دربارهی روزای اعصابخردکن کاریت پست بذاری، تو دفترچه خاطراتت بنویس. به جای اینکه همهی جزئیات تعطیلاتت رو تو اینستاگرام پخش کنی، تو دفترت از تجربههات و اینکه چه معنایی برات داشتن، بنویس. شاید از اینکه چقدر این کار میتونه آرامشبخش باشه، تعجب کنی. اینکه چطور کمکت میکنه تا تجربههات رو عمیقتر و با معناتر پردازش کنی. لازم نیست خودت رو تحت فشار بذاری که همهی جزئیات ریز و درشت هر روزت رو بنویسی. فقط یه چیزی بنویس. یه پستی که فقط خودت ببینی، یه آپدیت از وضعیت روزانه ت برای یه مخاطب تک نفره که خودت باشی.
تو جامعهای
که هر چه بیشتر دیده شدن اهمیتش بیشتر از حفظ حریم خصوصیه، اینکه بخشهایی از زندگیمون
رو برای خودمون نگه داریم، میتونه یه جور مخالفت با جریان اصلی به نظر بیاد. تو این دوران، نوشتن
تو دفترچه خاطرات، در واقع یه جور شورش حساب میشه. اما این کار یعنی باز پس گرفتن یه چیز ارزشمند:
حق داشتن افکار خودمون، تجربههای خودمون، و زندگی درونی خودمون.
باور کنید
ارزش داره، حتی اگه فیدبک سریع نگیریم.